-
اولین حرکت
چهارشنبه 2 دی 1394 15:43
سلام دیروز دخترکم برای اولین بار سینه خیز رفت. یعنی بطور مداوم و پیوسته به سمت جلو حرکت کرد. قبلا به سمت عقب میرفت و به اطراف میچرخید تا خودشو به جایی که میخواست میرسوند اما از دیروز کاملا به سمت جلو حرکت میکنه.مامانی دیروز صبح واسه اولین بار این عملش رو دیده
-
سومین دندون
یکشنبه 29 آذر 1394 17:17
شیرین خانمم عصرجمعه پیش یعنی 94/9/27 متوجه سومین مروارید کوچولویی شدم که توی دهنت رشد کرده. این روزا به غایت شیرین شدی و دل کندن ازت سخت تر. تموم روز قیافه خندونت جلو چشم ام هست. عاشق اینی ک من یا مامانی موهامو نو شونه کنیم یا دوباره ببندیم.
-
ثبت اولین دندون
چهارشنبه 13 آبان 1394 20:23
دو هفته اس که چیزی واست ننوشتم هر روز شیرینتر از روز قبل میشی دلبندم. دو شنبه ،چهارم ابان، ساعت 6 عصر متوجه اولین دندونت شدم. میخواستم با یه تکه سیب لثه تو بخارونم که تیزی شو حس کردم. مبارکت باشه مامانم. ب توجه به شرایط نامساعد خونه(نصب کابینت) و دست مامانی که اسیب دیده هنوز فرصت آش پختن پیدا نکردم. قول میدم تا اخر...
-
هه ماما
جمعه 1 آبان 1394 09:40
عزیز شیرینم ای روزها خیلی بهونه گیر شدی. اضطراب جدا شدن از من ،کم شیر شدنم و خستگی دلایلش هست. امیدوارم بتونم این روزها رو بخوبی پشت سر بزاریم. چهار شنبه عصر نذری که پارسال واست کرده بودم رو ادا کردم. انشالله خدا قبو ل کنه. شما هم اروم نبودی . و کلی غر زدی که زودتر بیام بغلت کنم . و مدام به لحن عنوان متن منو صدا...
-
به به
دوشنبه 27 مهر 1394 16:59
دختر قشنگم که هر روز بانمک تر و باهوش تر میشی دیشب یعنی یکشنبه 26 ام مهر 94 واست حریره بادوم پختم. نا اروم بودی و بغلت کردم . در حال همزدن غذات خوب دقت کردی و وقتی چشمت به قاشق غذای خودت افتاد خیلی قشنگ گفتی " به". فرایند رشد تو و هوشیار شدنت در برابر جهانی که نمیشناسی برای من فقط و فقط یه اسم داره ....
-
بازگشت به کار
دوشنبه 20 مهر 1394 15:11
من یه مامی شاغلم. و امروز بالاخره رسید اون روزی که تو این شش ماه ازش میترسیدم. من رفتم سر کار . صبح پانته آ رو با بابایی بردیم خونه مامانی.خیلی سخت بود .ولی خدا رو شکر دختر خوبی بود و اذیتی واسه کسی نداشت. قورباغه مو قورت دادم.
-
اولین ماما
شنبه 18 مهر 1394 13:43
الان تو بغلمی. بهتر بگم داری سر شونمو با لثه فشار میدی تا درد دندون در اوردن که این روزها کلافه ات کرده اروم بشه. سه شنبه 14 مهر ،توی تختت خواب بودی. با صدات اومدم تو اتاق ،با صدای مامان گفتن.خیلی قشنگ و واضح میگفتی " ا ام ما" ، "ما ما ". شیرین ترین لحظه دنیا بود مامی جان. شیرین ترین.
-
شروع
شنبه 17 مرداد 1394 15:56
سال پیش همچین روزهایی از اومدنت به زندگیمون با خبر شدیم.دلهره موندنت تا اخرین روز همراهمون بود. لطف خدا که انتها نداره ، تو رو مهمون همیشگی خونه ما کرد.از امروز برات مینویسم. سعی میکنم خاطرات شیرینت رو اینجا حفظ کنم.