شیرین ترین

مامی کیانا و پانته آ جون

شیرین ترین

مامی کیانا و پانته آ جون

به به

دختر قشنگم که هر روز بانمک تر و  باهوش تر میشی

دیشب یعنی یکشنبه 26 ام مهر 94 واست حریره بادوم پختم. نا اروم بودی و بغلت کردم . در حال همزدن غذات خوب دقت کردی و وقتی چشمت به  قاشق غذای خودت افتاد خیلی  قشنگ گفتی  " به". 

فرایند رشد تو و هوشیار شدنت در برابر جهانی که نمیشناسی برای من فقط و فقط یه اسم داره . "معجزه"

بازگشت به کار

من یه مامی شاغلم.

و امروز بالاخره رسید اون روزی که تو این شش ماه ازش میترسیدم.

من رفتم سر کار . صبح پانته آ  رو با بابایی بردیم خونه مامانی.خیلی سخت بود .ولی خدا رو شکر دختر خوبی بود و اذیتی واسه کسی نداشت. قورباغه مو قورت دادم.

اولین ماما

الان تو بغلمی. 

بهتر بگم داری سر شونمو با لثه فشار میدی تا درد دندون در اوردن که این روزها کلافه ات کرده اروم بشه.

سه شنبه  14 مهر ،توی تختت خواب بودی. با صدات اومدم تو اتاق ،با صدای مامان  گفتن.خیلی قشنگ و واضح  میگفتی " اام ما" ، "ما ما".

 شیرین ترین  لحظه دنیا بود مامی جان. شیرین ترین.